وقتی که رئیس «جسیکا واتسون» اخیراً از او پرسید که آیا شرکتی که او برایش کار میکند باید از ابزارهای هوش مصنوعی استفاده کند یا نه، خانم واتسون حسابی ترسید. به عنوان یک بازاریاب محتوا، مسئولیت اصلی او در این شرکت نرم افزاری در آمریکا نوشتن و ادیت بود، کاری که نرم افزارهای هوش مصنوعی مولد به راحتی میتوانند غصبشان کنند.
اما نگرانی خانم واتسون به خاطر از دست دادن کارش نیست.
او به «بی بی سی» گفت: «نوشتن همیشه کاری بوده که دوست داشتم انجام بدهم. من برای کودکان داستان نوشتم. در رشته زبان انگلیسی تحصیل کردم و بعد قبل از این وارد کار بازاریابی محتوا شوم مدتی به عنوان روزنامهنگار کار کردم. هرگز کای غیر از اینها انجام ندادهام؛ من هیچ مهارت دیگری ندارم که این کمی ترسناک به نظر میرسد.»
تحقیقات زیادی نشان میدهند که بسیاری از افراد شاغل میترسند که مبادا هوش مصنوعی جایشان را بگیرد، به خصوص در صنایع خلاق که در نها ابزارهایی مانند chatGPT «چت چیپیتی» گامهای بسیار تخصصی و پیشرفتهای در جهت یادگیری ماشینی برداشتهاند. برخی نظرسنجیها نیز نشان میدهند که این نگرانیها بسیار گسترده هستند: افراد شاغل در نسلها و گروههای جمعیتی مختلف احساس میکنند که تهدید میشوند.
با این حال، این تهدید برای خانم واتسون و افراد مانند او هدف واقعی هوش مصنوعی یک تهدید شخصی و ماهوی است. علاوه بر از دست دادن شغلش او نگران این است که در روزهای آینده شاید دیگر خودش ارزشی برای جامعه نداشته باشد. او همچنین نگران این است که باید در آینده چه کار کند، قرار است چگونه تعریف بشود، وقتی که هویت نویسنده بودن را از او بگیرند.
دکتر «میندی شوس» استاد روان شناسی سازمانی در دانشگاه فلوریدا میگوید که این حس کاملاً قابل درک است و این که افراد زیادی وجود دارند که دارای این حس هستند. بخش زیادی از نگرانیها درباره هوش مصنوعی درباره هویت هستند. کار کردن نیازهای هویتی زیادی از ما را ارضاء میکند. به ما درآمد میدهد، اما درعین حال باعث میشود که احساس ارزشمند بودن کنیم و باعث میشود احساس تعلق داشته باشیم و فرصتهایی به ما میدهد تا مهارتهای جدیدی بیاموزیم و احساس معنادار بودن در زندگی کنیم. وقتی که شغلمان تهدید میشود، تمام این احساسات نیز تهدید میشوند.